معلم
فانوس عشق

به نام مکانیک قلب های تصادفی

 

 

 

 

معلم با عصبانیت دفترو رو میز کوبید وداد زد سارا...

 

 

دخترک خودشو جمو جور کرد,سرشو پایین انداخت و خودشو تا جلو میز معلم با لرز

 

رسوند و گفت :بله خانوم؟

 

 

معلم که از عصبانیت شقیقه هاش میزد, تو چشم سیاه دخترک مظلوم خیره شد

 

وداد زد:

 

 

مگه نگفتم مشقاتو تمیز بنویس ودفترت وسیاه وپاره نکن؟ها؟!

 

 

فردا مادرت رو بیار مدرسه میخوام درمورد بچه بی انضباتش باهاش صحبت کنم!

 

 

دختر چونه لرزونشم جمع کرد وبغضشو آروم قورت داد وگفت:خانوم...مادرم مریضه...

 

 

اما بابام گفته سر ماه حقوقشو میدن...

 

 

 

اونوقت مبشه مامانمو بستری کنیم تادیگه ازگلوش خون نیاد...اونوقت میشه برا

 

 

خواهرم شیر خشک بخریم که تا صبح گریه نکنه..اونوقت...اونوقت قول داده اگه پولی

 

 

موند برا من یه دفتر بخره که من دفترهای داداشمو پاک نکنمو توش مشقامو بنویسم

 

 

...اونوقت قول میدم مشقامو...

 

 

 

معلم صندلیشو به طرف تخته پیچوندو گفت:بشین سارا...

 

 

و کاسه اشک چشمش روی گونه هاش خالی شد....

 

 



نظرات شما عزیزان:

laya
ساعت2:09---2 فروردين 1391
الهی بگردم

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: <-TagName->
نوشته شده در جمعه 19 اسفند 1386برچسب:,ساعت 22:51 توسط محیا| |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ

 فال حافظ - فروشگاه اینترنتی - قالب وبلاگ